شعر ۶۷۴

بسر کوی تو من بی سر و پا آمده ام
زلف آشفته چو دیدم به دام آمده ام
برقع از روی گشودی و جمال بنمودی
آن خط وخال چو دیدم به دام آمده ام
قفس عشق گشودی و کمان انداختی
فکر این دام نکرده به دام آمده ام
همه جا وصف جمال تو به بازار کنند
رخ زیبات چو دیدم به دام آمده ام
نرگس مست توخوددانه این دام شدست
من چو دیدم چنین دانه به دام آمده ام

5 Comments

  1. تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
    به راه بادیه دانند قدر آب زلال
    اگر مراد نصیحت کنان ما اینست
    که ترک دوست بگویم تصوریست محال
    به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
    ز سر به درنرود همچنان امید وصال ? اهو♥️

پاسخ دادن به yas_sepid8899 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *