شعر ۶۶۲
تو ندونی که من مست و قلندر شده ام
همه ی شهر به دانند که مجنون شده ام
بسر کوی تو رفتم که فریاد کنم
عسس شهر گرفتند که محزون شده ام
چون خط وخال تورامن به نشانی دادم
مفتی فتوا بر آورد که مجنون شده ام
حد روا نیست که مجنون شده است
به رهانید و چنان شد که رسوا شده ام
کودکان در پی من سنگ پرانی بکنند
چون ندانند که من مست قلندر شده ام
از خرابات ندایی به شنیدم که بگفت
خانه میخانه گزین چونکه یارت شده ام

یار در خانه بدو من به سرای دگران
شوروشیدایی ببین بس که گرفتارشده ام

One comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *