شعر۱۲۵۷
من همی دانم ذلیخایم چنان طناز هست
دلبری گر میکند بر یوسفش چون ناز هست

هر چه نارنج است آرید با هزاران گلرخان
دست را سالم نمیبینم که یوسف باز هست

۱۲۵۷

4 Comments

  1. ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
    ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ ..
    ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ
    ﭼﻨﺪﺳﺎﻟﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ
    ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ
    ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﯼ ﻃﺮﺑﻨﺎﮎ ﭼﻤﻦ
    ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻗﺺ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﺭﺑﺎﺩ
    ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻨﺪﻡ ﺷﺎﺩ !
    ﺁﺭﯼ
    ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
    ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ
    ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ !
    ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ !
    ﯾﺎﺑﻘﻮﻝ ﺧﻮﺍﺟﻪ،
    ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺑﻮﺱ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ !
    ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﯿﺴﺖ
    ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻮﯾﻨﺪ ..
    ﻣﻦ ﻧﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ …
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ،
    ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ !
    ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ …
    فروغ_فرخزاد

پاسخ دادن به haniyeh_narooui لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *