شعر ۵۳۸

آورده اند :

کافرم درعشق اما ای سیه گیسو بدان

مستی چشمت مرا روزی مسلمان میکند

گفته ام :

گفته ای کافر شدی در عشق او
عاقبت چشمش  مسلمانت کند

آنچه من گویم  حکایت  میکند
از سیه گیسو و چشم مست او

آن سیه گیسو زمن ایمان ربود
با نگاه مست خود دینم  ربود

نرگس مستش به تاراجم برد
دین و ایمانم به یغما می برد

تو کجا دیدی مسلمانی زدل
شیخ صنعا را ندیدی توبدل

تو نخواندی داستان آن پری
آتش افکنددردل آن مشتری

تو  ندانی  بهر  آن  ترسا  گلک
دین ودل یکجاسپردبردخترک

تو نمی دانی صحف را پاره کرد
خوک بانی بهر دخترحرفه کرد

پس چه گوئی چشم اودین آورد
کافری  در عشق دلبر آورد

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *