شعر ۵۱۸
نمیدانی که امشب مست مستم
خراباتی به کوی تو نشستم
نسیمی آمد از کوی تو جانان
نفس از عطر گیسوی تو بستم
فریب نرگس مست تو خوردم
بسی باده ز لب های تو جستم
چنان افسون و شیدای تو بودم
که از دنیا و عقبا در گذشتم
شعر ۵۱۸
نمیدانی که امشب مست مستم
خراباتی به کوی تو نشستم
نسیمی آمد از کوی تو جانان
نفس از عطر گیسوی تو بستم
فریب نرگس مست تو خوردم
بسی باده ز لب های تو جستم
چنان افسون و شیدای تو بودم
که از دنیا و عقبا در گذشتم
????عالــــــــــی استادم
به به! چه لبی! لعلِ نفیسی ست لبت
به به! چه دو بیتیِ سلیسی ست لبت ❤️ حتی … لبِ بی سوادِ من هم فهمید!!! اهلِ هنرِ “بوسه نویسی” ست لبت…!!! اهو??