شعر ۴۵۴

آرزو  کردم شبی در خواب بوسم روی او
پنجه بر گیسوی او  افشان کنم من موی او

از لبان لعل او نوشم شراب  لعل گون
بوسه ها بر  او زنم  گیرم خوی ابروی او

چشم شهلایش چو بینم مست و مدهوشم براو
تیر مژگانش نشیند بر  دلم صیدم بدو

مرغ جانم چون اسیری درقفس جامانده است
بال و پر را بسته است افتان و خیزانم از او

آفت جانم شده است مهرم بر او جانم براو
می دهم این جان هدی باشد بر چشمان او

3 Comments

  1. می نویسم عشق و می لرزد دلم
    مینویسم عشق و اشکم میچکد
    مینویسم یاد و یادت می کنم
    می نویسم ابر و باران می چکد
    منویسم تا تو را پیدا کنم
    از میان برگ های دفترم
    تو که هستی تو چه هستی خوب من
    ای تمام شعرهای دفترم
    تو که هستی که دلم شیدای توست
    تو که هستی که پریزاد منی
    تو تمام لحظه هایم با منی
    یا که نه شاید که همزاد منی

    اهو??

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *