شعر ۴۱۹
قدحی پر کن از آن می که مستم بکند
مست و هوشیار مرا در پی جانانه کند
صید دامش شده و مرغ اسیرش بکند
ناز و طنازی او رو به نیازم بکند
طره خم به خمش آفت جانم بکند
نگه مست و خمارش که خرابم
بکند
گفته بودی به سرایش چوشوی آن بکند
همچو حلاج به رقص بر سردارت بکند
غم ندارم که او بر سر دارم بکند
گر نگاهی ز سر لطف به یارش بکند
??❤❤❤❤??????????
?????لایکـــــــــــــــــــــــــتم استاد
متن و دکلمه متن تقدیم شما بزرگواران
غزل تنهایی
گوشه ی تنهایی ام را هیچ کس معنا نکرد
یک غزل با قافیه در دفترم پیدا نکرد
خنده کردم بی جهت با خود که شاید بنگرد
با نبودم در دلش چشم مرا دریا نکرد
پیش رویش من زنی دیوانه بودم در عجب
بین آدمهای عاقل او مرا رسوا نکرد
از خودش دور و به من نزدیک تر شد دوریش
هر که دیدم دل برید و لیک او تنها نکرد
تشنه چون ماهی کم آب گلی در عمق حوض
رحم بر ویرانه های خشکی صحرا نکرد
گفت با من که جوانی خام و کور و ساده لوح
پیر کردم گیسوان را بی حیا غوغا نکرد
درد دل با یاس خانه کار هر روز من است
گوشه چشمی از محبت هم به این لیلا نکرد
خواستم چون حلقه ای دور تنش ماری شوم
با غرور کاذبش رو بر من شیدا نکرد
بس نمک پاشید بر روی دل و اندیشه ام
آتش کوه دنا و شوری دریا نکرد
دوختم چشمان خود را بر نگاه نافذش
چون سر سوزن مدارا عاقبت با ما نکرد
هر زمان فکر جدایی در سرش طغیان نمود
هرگز او در کار خیر امروز یا فردا نکرد
تهمت دزدی به اشعارم چنانم کرد هیچ
کوره ی آجرپزی با سنگ آتش زا نکرد
بعد مدتها که وجدانش به درد آمد دریغ
بین گندمزار هم آخر مرا پیدا نکرد ،اهو???