شعر  ۴۲۰

از عدم بی چیز بر  عالم  شدی
کار عالم هستیش بر  عشق  شدی

چون ‌‌ از  این عالم سفر باید شدی
از عدم آنچه بخود آورده ای باآن شدی

گر تکبر بایدت بد نام شدی
آنچه از تو باز  ماند آن شدی

شیخ و زاهد مطرب و سلطان شدی
بی  نشان  عنوان ها  بر  خاک شدی

نیک  بنگر  ای  عزیز  تا جان  شدی
محرم دلدار و دلداران شدی

4 Comments

پاسخ دادن به reyhansezavar لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *