مهدی سزاوار:
شعر گفتی و غزل سفتی و دیوانه شدی
که به بانو چه بگوئی ره افسانه شدی

دل به بانو سپردن مگر عاشق شدنه
به خیالش ره آن خانه سپردن هنره

نرگس مست خمارش به جنونت بردست
به جنونی که مجنون پی لیلا بردست

شربت لعل لبش گر به تمنای توهست
روبه میخانه که ساقی درآنجا بانوست

3 Comments

  1. سلام استاد ! موج های زندگی حکمت خداست !!! شعرتان حال و روزگار یک انسان و دوست است / البته فکر می کنم . و زیباست ??? خواستم سوز دل خویش بگویم با شمع / داشت او همچون روانشناسی به زبان آنچه در دل بود ….????????????

  2. درد من تو، مرهمم تو ؛ آه من تو، شبنمم تو
    ای تمنای سرودن؛ ابتدای هر غزل تو
    مستی ام تو، شور من تو ؛ نغمه ی ماهور من تو
    گرمی آواز این دل ؛ از همان روز ازل تو
    کوکبم تو، ماه من تو ؛ روشنای راه من تو
    بر لب خشکیده ی من؛ می دهی طعم عسل تو
    قصه ام تو، شعر من تو؛ حامی پر مهر من تو
    در کنار خاطراتم؛ می شوی ضرب المثل تو
    ای پرِ پرواز من تو ؛ همدل و همراز من تو
    نغمه های هر شبم را ؛ آشنای بی دغل تو
    بوی گل تو، یاسمن تو ؛ سبزی ِ دشت و دمن تو
    ای تقلّای وجودم، در قنوت هر غزل تو
    عاشقی تو، زندگی تو ؛ کوی دل را سادگی تو
    کعبه ی دلدادگی را؛ قبله گاه بی بدل تو ?➡️ اهو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *