۲۱ تیر ۱۳۹۶ ۲۱ تیر ۱۳۹۶ شعر_مهدی_سزاوار شعر ۳۳۴ لشکر مژگان تو تسخیر جانم کرده است آن لب میگون تو آتش بجان افکنده است گر شراب کهنه میخواهی تو از لبهای من بوسه را برلب بنه آن کار ساقی کرده است دوست داری تا بنوشی از لبم پیمانه ای جام را برگیرکه شاهدکارساقی کرده است نوشتهٔ پیشین نوشتهٔ بعدی 3 Comments rshyd3998 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۵:۴۷ ق٫ظ 8 سال ago ?????????سلام استاد !!! کولاک کردی بنازم قلمت را بخصوص این : لشکر مژگان تو تسخیر … واقعان باید گفت :: الله اکبر اشهدو …? ahoo137500 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۷:۲۲ ق٫ظ 8 سال ago ?????????????????????لایـــــــــــــــــــک اســــــــــــتادعـــــــــــــــزیــــــــــــــزم??? ahoo137500 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۷:۲۲ ق٫ظ 8 سال ago شاعرم کردی… بیابان دیدم و دریا نوشتم تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم چشم بستم خط به خط کابوس رارویانوشتم از دل آزرده ام با هیچ ** چیزی نگفتم بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟ از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟ سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم در خیابان های سرد شب من ارزو را تنها نوشتم.. .. ❤️اهو ✍ پاسخ دادن به rshyd3998 لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *CommentName* Email* Website Save my name, email, and site URL in my browser for next time I post a comment. Δ
rshyd3998 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۵:۴۷ ق٫ظ 8 سال ago ?????????سلام استاد !!! کولاک کردی بنازم قلمت را بخصوص این : لشکر مژگان تو تسخیر … واقعان باید گفت :: الله اکبر اشهدو …?
ahoo137500 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۷:۲۲ ق٫ظ 8 سال ago ?????????????????????لایـــــــــــــــــــک اســــــــــــتادعـــــــــــــــزیــــــــــــــزم???
ahoo137500 ۲۱ تیر ۱۳۹۶ at ۷:۲۲ ق٫ظ 8 سال ago شاعرم کردی… بیابان دیدم و دریا نوشتم تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم چشم بستم خط به خط کابوس رارویانوشتم از دل آزرده ام با هیچ ** چیزی نگفتم بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟ از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟ سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم در خیابان های سرد شب من ارزو را تنها نوشتم.. .. ❤️اهو ✍
?????????سلام استاد !!! کولاک کردی بنازم قلمت را بخصوص این : لشکر مژگان تو تسخیر … واقعان باید گفت :: الله اکبر اشهدو …?
?????????????????????لایـــــــــــــــــــک اســــــــــــتادعـــــــــــــــزیــــــــــــــزم???
شاعرم کردی… بیابان دیدم و دریا نوشتم
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم
چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم
چشم بستم خط به خط کابوس رارویانوشتم
از دل آزرده ام با هیچ ** چیزی نگفتم
بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم
تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند
اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم
سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟
از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟
سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم
در خیابان های سرد شب من ارزو را تنها نوشتم.. .. ❤️اهو ✍