شعر  ۳۳۷

بخت اگر یاری کند افسانه را افسون کنم
شورو شیدائی کنم جانانه را  مفتون کنم

تا  بگیرد  دست  من  دلدادگی با او کنم
عشق و مستی را نثار نرگس مستش کنم

3 Comments

  1. عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند
    بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند

    هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست
    عاقلان راه نبردند به افسانه زدند… ?➡️ اهو ‌‌ ‌‌?❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *