شعر  ۳۱۳

دل به دلداران سپردن کار هر فرزانه نیست
عاشقی باید ‌، جنون و سوختن بر دلبریست

سوختن درپای معشوق کارهر دلداده نیست
نازها باید کشیدن ، سوز هجران بر‌ پریست

آنچه گوید ناز باشد ، آنچه خواهی تو نیاز
گرنیازت نازخواهدخواسته ات دلدادگیست

دادن  دل را  به  دلبر  شور و مستی  آورد
سینه را بریان نماید چون سپند بر آتشیست

4 Comments

  1. ” دل” چه دنیای قشنگی دارد… “بزرگ” میشود… “عاشق” میشود… “تنگ” میشود… میشکند… میگرید… میریزد… دلبری میکند… میتپد و میمیرد… چون “می ایستد” تمام میشود…. ?اهو?? ??????????

پاسخ دادن به reyhansezavar لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *