شعر ۲۹۴
هلال ابروی یارم صیام را ختم میدارد
در میخانه بگشایند و عیدش پاس میدارد
لب میگون میخواهد شراب ارغوانی را
پیاله پر ز می باید و افطارش بیاراید
بیا ساقی از آن می ده که تا وجدم بپا دارد
بزن مطرب نوائی خوش که دلدارم بیاساید
ذکات روزه ات ای دل شرابی از لبانت ده
که تا مفتی نپندارد صیامت بی ذکات آید
سزاوار
ای جانم وانیا ی عموووو ?✔??
*دوست دارم بر شبم مهمان شوی*
*بر کویر تشنه چون باران شوی*
*دوست دارم تا شب و روزم شوی*
*نغمه ی این ساز پر سوزم شوی*
*دوست دارم خانه ای سازم ز نور*
*نام تو بر سردرش زیبا ز دور* *دوست دارم چهره ات خندان کنم
*گریه های خویش را پنهان کنم*
*دوست دارم بال پروازم شوی*
*لحظه ی پایان و آغازم شوی* *دوست دارم ناله ی دل سر دهم*
*یا به روی شانه هایت سر نهم*
*دوست دارم لحظه را ویران کنم*
*غم ، میان سینه ام زندان کنم* *دوست دارم تا ابد یادت کنم*
*با صدایی خسته فریادت کنم*
*دوست دارم با تو باشم هر زمان*
*گر تو باشی،من نبارم بی امان ???
?????اهو????
????ای جوووونم این خانم خوشگله رووووو???????
جون دلم خاله به قربونت بره عششششششششقممممممم??????? بابای گلم عالی???????