شعر۲۵۷
دیده گانت مست و شهلا و دو ابرو چون کمان
شیخ و زاهد چون ببینند کوس رسوائی زنند
وعظ واعظ سوی مسجداینکه محرابش کجاست
بر کمند زلف مشکینت اشارت ها زنند
پیر در میخانه و صوفی به مجلس در سماع
ساقی و شاهد به خمخانه قدح بر هم زنند
گر مریدی ؟ بر مراد دل چنان نجوای گوی
تا به عرشت حوریان بر هستیت هوهو زنند
?????احسنت بزرگوار