شعر ۲۱۹

یاران بیائید که مجنون شده ام من
بر  زلف  کمند  گلکی  بند  شدم من

خواهم که از  قبله خود روی  بگیرم
بر  قبله ی روی  صنمی ناز  کنم  من

کعبه به  چه ارزد  که جانانه  نباشد
آن کعبه پسندم  که  تمنا  بکنم  من

بر طاق  ابروش چه شبها به  مناجات
فریاد  کنم  من  که تقاضا به کنم من

بر مسلخ عشقش بریدم بریدم
تا هم چو هدی حسرت دیدار کنم  من

گر شارع  شهر جان  به  فتوی بخواهد
این جان به چه ارزدکه بجانانه کنم من

2 Comments

پاسخ دادن به abdullah286287 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *