شعر ۱۸۱
سرخی می در صراحی جلوه گاه روی توست
نشئه ی می در خماری گرمی از اندام توست
برقع از رو واکنی آنگه قیامت کار توست
محشری بر پا شود آنهم بگویم کار توست
شعر ۱۸۱
سرخی می در صراحی جلوه گاه روی توست
نشئه ی می در خماری گرمی از اندام توست
برقع از رو واکنی آنگه قیامت کار توست
محشری بر پا شود آنهم بگویم کار توست