شعر۱۶۱
گفتم که بیا و عشق بنیاد کنیم
در مکتب عاشقی سخن ساز کنیم
از عشق و وفا جمله آغاز کنیم
بر تار وجود ، ترانه آواز کنیم
آمد ولی ز عاشقی ساز نکرد
در بستر عشق مهر بر پا نکرد
آمد ، چنان دلم به آ تش بکشید
آن قلب تپنده ام به سلاخه کشید
آن خانه که از مهرو صفا ساختمی
ویرانه نمود و آن به آتش بکشید