شعر۱۱۵

عشق را عاشق نمیداند که چیست
آنچه  او  داند جنون  عاشقیست

بلبل  عاشق  فغان  چون  می  کند
لاله  را  او هم  جگر خون می  کند

شمع سوزد بهر دلدارش ولی
انجمن  را اوست نورانی کند

شو ر و  شیدائی ز عشق  آید پدید
عاشق است کز عشق دل خون میکند

گر  جهان  رقصان  و  پایکوبان  بود
عشق مجنونیست که جان جان میکند

قصه  عاشق  ز عشق  و  عاشقیست
ناله  چون  نی  از  نیستان  می کند

از نیستا ن گر  جدا افتاده ایم
همچو  مرغان  سوی سیمرغ میکند

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *