شعر۸۱

پیر فرزانه اگر همدم و هم راز تو بود
تو چرا  خرقه و زنار به  یاری  بستی

شیخ  صنعان ندا  داد که ای بیخبران
این همه شورو شعف بهردل ما بستی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *