شعر ۹
ای گلک پر ادا مست ز میخانه ای
عاشق آن خانه ای کعبه و بتخانه ای
زاهد منبر چرا جور و جفا می کند
در حرم کوی دوست بس که ریامیکند
قبله عالم شدست آن صنم دیر پای
های چرا می زند ، هوی چرا میکند
اوکه ز دشت جنون عابد غمخوار نیست
مهراز اورسته است دربرجورجسته است
زاهد دیندار نیست عابد بیمار نیست
هرچه دراو دیده ای شرک به پاکرده است
کفر فراوان کند این دقله چاپلوس
گرگ مسلم بود در رقم کوی دوست