شعر۱۷
آمدم در جمع می خواران ، که می خواری کنم
شور و مستی را ز ساقی کسب و عیاری کنم
شاهد مجلس به وجدو هو هوی صوفی بپا
سرکشی های جوانی را به ساقی وا کنم
شکوه از بی مهری اغیار تا سر داده ام
پیر مجلس ساغرم بشکست ، شکوه نا کنم
گفت نا دانی اگر اسرار را افشا کنی
شمع آجینت نموده بر سر دارت کنم
بسیار زیبا???????