شعر۸۳۶
در جوانی دل بدلداری به سودا داده ام
قلب شَرحه شَرحَه رایکجا به یغماداده ام
دیده را افتان و خیزان در رهش
همچو مجنون در پی دیدار لیلا داده ام
گفته ام سجاده گاهم در خم ابروی اوست
قبله گاهم شد جمالش بین دلودین داده ام
شورو مستی و جوانی را به یکجا داده ام
برجمال و رقص گیسویش چهدلهاداده ام
پیچ و تاب زلف مشکینش قیامتکرده بود
بهر رعنای قدش جانانه جان را داده ام