شعر
ز نگاه چشم مستت دل و دیده ام ز کف شد
دل من خراب چشمت نگهم خمار آن شد
چو فتاده ام به راهت زجنون جان گرفتم
به جنون خانه کردم دل من خراب آن شد
همه جا سر کشیدم پی دل بسی دویدم
نه کنشت داده راهم نه به دیر خانه ام شد
به طواف کعبه رفتم غیر سنگ وگل ندیدم
تو بگو آن حبیبم به کدام خانه در شد
سر و پا و جان و دل را به ره عزیز دادن
چه بهاء دارد آن جان که به مسلخش رها شد
عالی بود??
???احسنت استاد عزیزم
چقدر زیبا احسنت ?????
وایی چقدر عالی پسرخاله عزیز ?