شعر۱۱۹۴

هر شب به میخانه دارم قدحی در دست
گویم سخن از عشق در عالم مستان مست

خُنیاگرِ مَستَم مَست با نرگسِ مستش مست
آن سرو بلند بالا او مست و من هم مست

افتاده به میخانه با گردشِ پیمانه
ساقی به دستم داد از ساغر شاهد مست

عشق است و شیدائی شور است و دلارائی
ساقی به رَطل آورد آن باده زمستان مست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *