شعر۱۱۷۶
نقش و نگار روی تو دل بردنم آئین تو
خلقی غلام موی تو آواره اند در کوی تو
برحلقه حلقه موی تو دل می دهند جادوی تو
مجنون وافسون گشته اند برهرخمگیسوی تو
هرشب آیند کوی تو بزچاره اند بر روی تو
بر این امیدکز بوی تو آرد نسیم ازسوی تو
گفتند بوستان روی تو هر دل کشد برموی تو
زنجیر مهرو الفتت زنجیره ایست از سوی تو
امشب دلا غوغا کنند بر نرگس و مژگان تو
آن برقع را بررومگیر هوراست حورا چشم تو
گر سوی کویت میروند بر بوی زلفت میروند
تا جان خود قربان کنند در مسلخ گیسوی تو
دامن کشان درکوی توهو هو کنند برروی تو
بخشندهزاران جان خود برتاری ازگیسوی تو
۱۱۷۶
بسیارعالی دروداستاد عزیز???????