شعر۱۲۸۰
دوش در آن مجلس ویرانه بود
مست و خراب از می میخانه بود
باده ی او باده ی جانانه بود
ساقی او ساقی دردانه بود
مستی او از می ان یار بود
کیش و مرامش پی دلدار بود
مست و خمار در پی آن جام بود
خانه ی او خانه ی اغیار بود
شاهد او رقص به پا کرده بود
شور و نوا در دل و جان کرده بود
گفت سبب مستی او از چه بود
رقص سر دار ز بهر چه بود
گفت که میخانه ره عشق بود
باده او رهبر آن عشق بود
به داشتههایت که بیندیشی
دیگر چشمداشتی
نخواهی داشت به دست دیگری …
” آرامش ”
در دوست داشتنِ داشتههاست
در بخششِ بیمنت
و در دعا برای دیگران …
شاد باشید و شادی خلق کنید.