شعر ۱۱۱۴
خدایا به رندان میخانه ات
به چله نشینان دیوانه ات

به آن دخت ترک دلارام و مست
بریدست از هرچه بوده بدست

به دلداده اش بین که لیلی شده
ز دنیا بریده چو شیرین شده

به صحرا نگر تا که بینی ورا
به هودج نشستست دولت سرا

دو چشمان مستش حکایت کند
ز دلدار خود بس شکایت کند

که او در حریمش بسی رنج دید
ز محبوب خود آنچه خواسته ندید

ندانست که او لعل و مرجانه هست
به دنیای شمعش چو پروانه ‌هست

6 Comments

پاسخ دادن به yasnabi52 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *