شعر۱۱۱۸ گر مست شدی ساقی از میکده بیرون شو چون جمع شوند امشب از مسجدو میخانه گویند خراباتست هم مسجد و میخانه در بزمِ نکو رویان کم زن دو سه پیمانه گیرم دلا امشب از ساغر و پیمانه بوسم لب لعلش چون مست ز پیمانه هنگامه به پا کردست آن …
برچسب: love
شعرa71 از عدم تا به ابد عاشق و شیدای توام مست و دیوانه و مجنون به رخسار توام گفته بودی که ز محراب نبینی خیری جلوه ناز مرا بین که خیر خواه توام
شعرa74 رفته ام میخانه تا میخانه گردم مست مست گفته ای از مست گویم در خیالم هر چه هست جمع دیدم مست بودند مست بودند مست مست شیخ مست و شحنه مست و یارمست دلدار مست ساقی و شاهد به رقص و دلبران هم مست مست پیر مست و صوفی …
شعر a69 عزیزان خانه ام ویران دل شد سر شیدائیم شیدای دل شد بیائید حلقه بر گوشم نمائید که این برده ِغلام جان دل شد
شعر .a68 شاهنشه عاشقان اگر مجنونست حلاج چرا چهره او در خونست چون قامت منصور به شلاق برند بکتاش فغان کند که او مجنونست
شعر a66 دوش به میخانه شد آن بت عیار ما آتشی در دل فکند آن صنم خوش نما با نگه مست خود سوخت سروجان ما سوی خودش می کشد جلوه دلدار ما کشته او گشته ایم جور و جفا دیده ایم بر دل غم دیده ام ز آن گل رعنای …
شعر a65 قسام چنان کردست افسون به کار من تقدیر حکایت را خواندست به راه من هر لحظه که فریادم فریاد رسی خواهد او هست که می گوید افسانه آن بر من
شعرa70 به خیال رخ تو رقص کنان باده زدم شیخ و زاهد به طبع سر به سجاده زدند پیر و مطرب به در میکده فریاد کنان سخن دوست بگفتند و به پیمانه زدند .
شعر۹۴۵ شرح رسوائی ما بر در و دیوار کنند سخن نغز نگویند و چه رسوات کنند همه جا وصف جمال دل و دلدار کنند چون حقیقت ندانند ز چه گفتار کنند می ندانند چه باشد سخن ازمی بکنند زلف دلدار ندیده شکن از مو بکنند به خرابات نه رفته خرابت …
شعرa67 گر بیائی به برم شور و شیدائی کنم مرغ دل را ز وفاداری به دام تو کنم لب میگون تو را جام شرابم بکنم چشم مخمور تو را ساغروپیمانه کنم