شعر۱۲۷۹
عمری فغان کردم فریاد رسی نیست
در میکده گویا دگر هم نفسی نیست
گویند در این ملک چو یعقوب کسی نیست
فرهنگو ادب رفته به تاراج گویاعسسی نیست
آن دخت بلوچ ناله کند آب. ندارد
هامون چو تشنه ست یک دادرسی نیست
ایران به باد رفته و آواره و مهجور
ای هموطنان رستم زالی به وطن نیست
امروز سیه پوش شده ملک نریمان
مکران کجا داد کند دادگری نیست
یک پوست بجان مانده و آهی و فغانی
گویا یتیمند و به خانه پدری نیست
_سزاوار
????
????
?????
احسنتم جزاکم ا خیرا
احسنت استادعزیزم بسیارزیبا سرودین ???? شادوسلامت باشین ????
???
????
???
درود برشما درد دل همه مردم سیستان وبلوچستان را سرودید کاش پیدا شود گوش شنوا
خیلی زیبا پود❤️❤️
بسیار زیبا ???
درود?????❤️
???