شعر۱۰۲۵
دوش دوان بر در میخانه شد
در پی ساقی ره خمخانه شد
شاهدک ، مست ز پیمانه شد
مست شد و بوسه به رندانه شد
بوسه اگر از لب لعلش به شد
عقل ز جانها پی جانانه شد
مرغک جانها ز ره جان به شد
در ره دلدار به کاشانه شد
شیخ ز مسجد ره میخانه شد
دید رُخَش سجده به سجاده شد
مرغِ دلش رهرو سیمرغ شد
قصه ی سیمرغ چه سی مرغ شد
ماشالله ???
احســـــــنت استـــــادبزرگــــوار ?????????
احسنت استادعزیز بسیار زیبا???????❤️❤️❤️
نشستهام به تماشای چشم چون پریات
که سهم من بشود یک نگاه سرسریات
که سهم من بشود سرزمین موهایت
اگر اجازه دهد مرزهای روسریات
زمان عرضهی لبخندها حواست نیست
که کشته میدهد این خندههای دلبریات
نگاه کن که دوباره به خود بگویم کاش
که این نگاه نباشد نگاه آخریات
مگر چه کرده دلِ بیگناه من خانم!
که دل نمیکَنی از شیوهی ستمگریات
چقدر مثل تو باشم، تو هم کمی من باش
که در معامله ثابت شود برادریات!