شعر۱۰۹۴
شیخ ما افتاده و شوریده بود
در میان جمع خود افسانه بود
آنچنان مست از می میخانه بود
کو دَرِ میخانه مست افتاده بود
او که در مستی زِخودهم رَسته بود
قصد جان را بهر معشوق کرده بود
شعر۱۰۹۴
شیخ ما افتاده و شوریده بود
در میان جمع خود افسانه بود
آنچنان مست از می میخانه بود
کو دَرِ میخانه مست افتاده بود
او که در مستی زِخودهم رَسته بود
قصد جان را بهر معشوق کرده بود
عالے وبینظیر بود اســــــتاد عزیزوبزرگـــــوارم ???????
???بسیا ر عالی نغزوشیوا استاد عزیز???????
یک شب اما به دل تنگ تو سر خواهم زد
از لب پنجـره بـا یـاد تو پـر خواهم زد
عشق تلخ است اگر پیش تو باشم بهتر
بر لبم با لب تو شیـر و شکر خواهم زد
عاشقت هستم وصد زخم به جانم دارم
خنجـرت را به دلم جـور دگر خواهم زد
مصلحت نیست مرا اینهمه عاشق باشی
من که اینقدر به جان تو ضرر خواهم زد
موج گیسوی پریشان خودم را یک شب
در هـوای تو بـه امـواج خزر خواهم زد
گرم آغوش پر از شـوق تـو باشم حتماً
بردل یخ زده ی خویش شرر خواهم زد
گفتـه ای تا کـه بیایم ، وَ قـرارت باشم
دل مشتاق خودم را به خطر خواهم زد..
بسیارعالی??????????????
عالی بوداستادعزیز????????
بســــــــــیار عالی و بینظیربود استاد عزیزم ???