شعر ۱۰۹۵
دیگه فر یاد رسی نیست که فریاد کنند
ناله از این قفس بسته ی ناشاد کنند

باغبان داس عجل بر گل و گلزار کنند
بلبل و گل شکایت به کجا داد کنند

این همه خانه خرابی به بازار کنند
خشت خشت وطنم برده وبرباد کنند

جای جای وطنم خون جوانان بکنند
به سر بوم و برش نام ز اشرار کنند

داِغ دل بر دل آن مادر بیمار کنند
هدف خنجر آن ظلم ستمکار کنند

مرغ آزاده نه ای بی پر و بالت بکنند
همچو طوطی سخن و گفته بنامت بکنند

6 Comments

پاسخ دادن به sh_salehi_kmz لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *