شعر ۱۰۸۴
داغی که به دل جانب آن یار گرفتیم
درد یست که از پیر ز میخانه گرفتیم

گفتیم دعائی و ثنائی بر دلدار
یا رب چو گفتیم ، ز پیمانه گرفتیم

4 Comments

  1. بودن دلیل می‌خواهد
    و ماندن دلیل محکم‌تری
    نمی‌شود بی دلیل ماند
    باید کسی باشد
    که محکم بندت کند به خودش
    به زندگی
    باید صدایی باشد که صدا بزند نامت را
    و تو برگردی به سمت زندگی
    باید کسی باشد
    که دست‌هایت را محکم بگیرد در دستانش
    تا تاب نخوری بین این همه بلاتکلیفی
    باید یک آغوش گرم باشد
    که تو را سهم خود کند
    باید یک نفر باشد
    یک دلیل محکم برای زندگی…

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *