شعر

جان فدا کردن من ارزش روی تو نشد
خون من بر در میخانه و پیمانه نشد

گفته بودی به سرای تو غزل ساز کنم
بی وفا آن غزلت کو که آواز نشد

6 Comments

  1. ?
    زندگی میگذره ، گاهی باب دلت
    گاهی برخلاف آرزوهات …!
    گاهی خوشحالی و درگیر آدمای زندگیت …!
    گاهی میفتی تو گرفتاریات که فقط خدا یادت میاد
    یاد بگیریم که زندگی چه باب دلمون بود
    چه برخلاف آرزوهامون ،
    یادم بمونه یکی
    به اسم “خُدا” همیشه هوامونو داره…
    ??

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *