شعر ۸۱۱
زندگی را سخت می گیرید بیا سودا کنیم
بهر شادی های هم بنیاد دل بر پا کنیم

دست هم گیریم وغم خواری برای هم کنیم
آنچه خوبی و بدیست درساغر و مینا کنیم

7 Comments

  1. ✍✍✍
    عاشقم من عطش جان تو را میخواهم
    بوسه از آن لب و دندان تو را میخواهم
    به چه دردم بخورد ماه که در بالا هست
    من فقط صورت تابان تـو را میخواهم
    تـو بگیـر از دل مـن حال پریشانی من
    در عـوض موی پریشان تو را میخواهم
    بـاده یـا درد بپه مستی نرسـاند مـا را
    من فقط آن لب مستان تورا میخواهم
    جانـم آمـاده قربـانی انـدر ره تـوست
    چشمک ناز تو فرمان تو را می خـواهم
    جان مـن یخ زده از درد و غـم تنهـایی
    جان به قربان تو دستان تورا می خواهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *