شعر۱۲۶۱

ساقیا پر کن جامم من خمار آلوده ام
درخرابات همچو مجنون بی سروسامانه ام

گفته اند مسجد درایو سوی هر میخانه شو
تا ببینی شور و مستی همدم پیمانه ام

نیک فرجامی کجا جویی سرای عاشقان
لولیان با مهوشان فریاد دارند خانه ام

شیخ و زاهد داد میدارند که من دیوانه ام
عاشقان هنگامه دارند عاشقی دُردانه ام

در طواف کعبه رفتم هیچ بنیادی نبود
انچه دیدم خِرمَنی ازخاک وگل چون خانه ام

یار در خانه نبود و گرد خانه های و هوی
عاشقی ، آنجا ندیدم چون نبود دُردانه ام

۱۲۶۱

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *