شعر ۷۳۷
بنده مطرب آن غمزه و ناز تو منم
همچو لاله جگر خون شده دار تو منم
به کرشمه تو نظر بر من مجنون نکنی
به طریقت تو بگو راز و نیاز تو منم
جرعه ای باده ازآن لعل لبت میخواهم
آتش طور به سینات اگر هست منم

3 Comments

  1. ﭼﻪ ﺗﻮﻓﺎﻧﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ؟
    ﮐﻪ ﺷﻬﺮﯼ، ﻏﺮﻕِ ﺁﺷﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
    ♥️
    ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﯽ ﺯ ﺩﺍﻣﻨﮕﯿﺮﯼِ ﺧﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ؟
    ﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥِ ﺑﻪ ﺧﺎﮎﺍﻓﺘﺎﺩﮔﺎﻥ، ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ اهو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *