شعر ۷۳۸

دیگه فریاد رسی نیست که فریاد کنم
نشتری بر دل بی تاب زدی داد کنم
همه شب تابه سحرذکر و دعای تو کنم
توبه خواب دگری رفته نگفتی چه کنم

2 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *