شعر ۶۱۷
بیائید عاشقی را پیشه سازیم
غم و درد و بهم اندیشه سازیم
بگوئیم تا به کی تنها به سازیم
غریبی را بجان هموار سازیم
شعر ۶۱۷
بیائید عاشقی را پیشه سازیم
غم و درد و بهم اندیشه سازیم
بگوئیم تا به کی تنها به سازیم
غریبی را بجان هموار سازیم
ای جووونم??????بسیارعالی مثل همیشه زیباودلنشین??????????
لایکــــــــــــــــــــتم استادعزیزم??
“عشق ” همیشه از اولش “عشق “است….
ولی یک روز چشم که باز میکنی…. میبینی “عشق ” دیگر “عشق “نیست!
میبینی نه میتوانی”بروی”…. نه…..”بمانی”!!! آنجاست که دیگر “عشق” “درد”است….
و تو غمگینی از “دردی” که اینقدر “وفادار “است!!!.. ? ? ?اهو?