شعر ۵۰۶

دوش در  حلقه  ما  شور و نوائی بودست
 شیخ و زاهد بر هم سازوصدائی بودست

آن یکی ناله ز دین  سر  داده  است
و آن دگر محرم اسرار بوده است

شیخ فریاد ‌  کند دین جسته  است
زلف بر باد مده دین  رفته  است

زاهد آرام بگوید  عزیزم  همه  هست
تو چه دانی که حبیب هست که هست

تو ندانی  که جمیل هست  که هست
خودجمال هست وجمیل هست که هست

زهد و تقوی بردلدار چه زیبا و نکو ست
جنت  و حور  بر‌ یار  دل ارام و  نکوست

آنچه تو وعده دهی وعده سرخرمن ماست
آنچه زاهد بدهد سیلی نقد دربر ماست

2 Comments

  1. ♡..دلم تنگ است…?❤️ ♡..دلم مے سوزد از باغے ڪہ مے سوزد…!?❤️ ♡..نہ دیدارے…!!!?❤️ ♡..نہ بیدارے…!!!?❤️ ♡..نہ دستے از سر یارے…?❤️ ♡..مرا آشفتہ مے دارد…?❤️ ♡..چنین آشفتہ بازارے…?❤️ ♡..تمام عمر بستیم و شڪستیم?❤️ ♡..بہ جز بار پشیمانے نبستیم..?❤️ ♡..جوانے را سفر ڪردیم تا مرگ?❤️. ♡..نفهمیدیم دنبال چہ هستیم…?❤️ ♡..عجب آشفتہ بازاریست دنیا…?❤️ ♡..عجب بیهودہ تڪراریست دنیا…?❤️ ♡..میان آنچہ باید باشد و نیست…?❤️ ♡.. عجب فرسودہ دیواریست دنیا…
    اهو??

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *