شعر  ۳۵۶

در خیالم  دجله را پر خون  کنم
در  خیالم آب  در  هامون  کنم

در  خیالم  دار  آن  حلاج را
در خیالم  آتشی  بر  آن  کنم

در  خیالم دشتها  پر  گل  کنم
در  خیالم مهر  بر  عالم کنم

در خیالم  دشنه ها را خم  کنم
در  خیالم  عشق  را رهبر  کنم

در خیالم با  صنم  بتخانه ای
در خیالم کوی جانان جان کنم

در خیالم  مسجد و بتخانه  را
بهر ارباب سخن  احیا  کنم

تا  بدانند  کعبه  معشوق عشق
عشق را بر هر دلی سلطان  کنم

2 Comments

  1. از لبانت باده در پیمانه میخواهم بیا

    من زدست و دوشهایت شانه میخواهم بیا خال زیبای لبت شد نقطه ی پرگار عشق صید توهستم زدامت
    دانه میخواهم بیا ‎‌‎‎‌‌‌‌ ?➡️ اهو ‌‌ ‌‌?❤️ ?????

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *