شعر  ۳۱۴

آورده اند :

شهریارت می شوم
دارو ندارم میشوی
اختر دنباله دارم می شوی
صخره ام
یاد تو موج روزگاران منست
بی قرارت می شوم اما قرارم میشوی .

گفته ام :

ثروتت بر باد خواهد شد اگر شاهت شود
اختر  دنباله  دارت  کور سویت  می شود

بی قراریهای تو از عشق و از دلدادگیست
ور نه  او افسانه  ساز بی قراریت میشود

2 Comments

  1. ?دستم به قلم رفت که سازی بنوازم
    با نغمه ی سازم غزلی تازه بسازم

    از چشم تو یک جام پر از باده بگیرم
    با اسب خیالم به همه دهر بتازم

    آوای منه دل شده در شهر بپیچد
    آنجا که دل و عقل به ناز تو ببازم

    رسوایی من رونق افسونگری تست
    هرچند کنی جور به این جور بنازم

    گفتی که نگویم همه اسرار نهان را
    مجنون تو هستم نه که من محرم رازم. ?➡️ اهو?❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *