شعر ۱۲

ناله  کردم  از غمت  سودی  نداشت
شکوه کردم از وفات سودی نداشت

یادکردم از لب لعلت ولی سودی نداشت
یاد کردم از دو زلفونت ولی سودی نداشت

سرو قدت را سهی گفتم ولی سودی نداشت
جان و دل ویرانه کردم باز هم سودی نداشت

از فراغت بی قرار بودم اونم سودی نداشت
پای کوبان بر سر کویت شدم سودی نداشت

قسمتم  این  بود  که  در  دلدادگی
همچو مجنون پربلا گردم ولی سودی نداشت

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *