شعر۱۱۴۹

ساغری در دست ساقی می به رندان میدهد
جمع رندان مست هستند شاهدان دل میدهند

بر سر زلف بتان سودای جان را میدهند
بزم را خنباگران آن شور و شیدا میدهند

خاک پای عاشقان را توتیای جان کنند
خاطر مَستانِ مست را یاد جانان میدهند

از ازل فریاد میدارند که جانان جان دهند
هُدهُد جانشان فدای جان به جانان میدهند

3 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *