شعر
من همیشه دل به دریا داده ام
دل به دریا نه به صحرا داده ام
همچو مجنون در پی دل بوده ام
دل اگر بودست مجنون بوده ام
در هوای کوی دل دارم بسی
بر سر کویش فتادم چون خسی
رنج ها بردم ولی درکم نکرد
گر جگر سوختم او فهمم نکرد
سوختم پروانه وار شمعی نبود
تا بسوزد از غمم دردی نبود
عاقبت بود و نبودم بی بهاء
دفتر عشقم شده لطف و صفا
دل از او بگرفته آزادش کنم
در حریم کبریا بازش کنم
گویم ای خالق منم مجنون تو
لیلیم باش تا شوم بر کوی تو
دست آویزم بر گیسوی تو
بوسه ها من میزنم بر روی تو
اینکه مجنونت جنون دارد بسی
بهر لیلایش بُرید از هر کسی
درود ???????