شعر۱۲۴۸

گفته اند شوریده حالان را صفای یار نیست
در پریشان حالی و افسرده جانی بار نیست

گفته اند رنجیده ای بر گوی گناه یار چیست
آن گنه بخشیده را آزار جان در کار نیست

مرغ دل چون پر کشد بنیاد دل بر دار نیست
جان ودل حَنظَل شودچون سازعشق بر تارنیست

شوروشیدایی زبوستان چون شود دستان‌نیست
بلبلان حنجر درند چون گل به هر گلزار نیست

زخمه بر تار وجودم چون زنی بیتاب نیست
چون غزل از عشق گوئی ماتم و بیداد نیست

One comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *