شعر
رفته ام میخانه تا میخانه گردم مست مست
گفته ای از مست گویم در خیالم هست مست
جمع دیدم مست بودند مست بودن مست مست
شیخ مست وشحنه مست ویارمست دلدار مست
ساقی و شاهد به رقص ودلبران هم مست مست
پیر مست و صوفی مجلس چنان رقصان ومست
چون سخن از مست گفتم جمع مستانم به مست
ساز و طنبورم نوایش بی قرار و مست مست
مرشدِ شوریده حالم پای کوبانست و مست
های هوی دیگران مستانه هست و مست مست