شعر۱۱۷۰
شور آن دارم که در میخانه گردم مست مست
با سبوی باده در دست پای کوبان هرچه هست
در خُمار شور و مستی آنچه من دارم بدست
به قلندران پیشه گان بازم آنچه هست دست
ساقی امشب شاهدان را مست داردمست مست
رقص و رقصان هر کدام جام شراب ازمی پرست
گلرخان پندار می دارند مجنون است مست
آن سبوی لعل گون را پر کند از می که هست
توبه ای من کرده بودم توبه ای نصوح وار
چون می گلگون به دیدم توبه نصوح شکست
توبه نصوح سهل باشد به پیش عاشقان
توبه زُهاد را باید به میخانه شکست
در ازل گفتند سوی یار باز خواهی شوی
تا ابد مجنون لیلی باشم و باده پرست