شعر۱۳۰۸
دل و دلدار می باید که مستی را بیفزاید
ز میخانه برون آید دری از عشق بگشاید
خیالش درخیالم شور و شیدایی به پادارد
نسیم بوی گیسویش توگویی جان بیفزاید
اگر ساقی دهد جامی و هر جامی پی جامی
بیا ایجان ، ستان جامی که تاجامی بیفزاید
بگو صوفی بپا دارد سماع دلکشان ایدوست
جمال یار می باید که تا هو هو بیفزاید
اگرشاهد برقص آیدزسرمستان سخن گوید
ز هر جامی که مینوشند نوای دلبران آید
بگو نائی بزن نی را زکوی دوست چون آید
دف و طنبور می باید که تا دلدار باز آید