شعر ۹۷۶
همچو مجنون سر بصحرای جنون خواهم زدن
گفته ی حلاج را در پای دار خواهم زدن
گِرد آبادی نگردم با دل دیوانه ام
درحریم کوی جانان خانه ای خواهم زدن
نو جوانی و جوانی را به نِسیان داده ام
سوک آن دوران خوش را بر جگر خواهم زدن
گر ملامت می کنی جانا جگر خونم مکن
بر مزار آنچه دادم خیمه ها خواهم زدن
???احســـــــــنت استـــــادم
?????
خانم دکترمیشی?انشالله?????